حافظ دل ها
کتاب حافظ دل ها کتابی است از خاطرات مردم شیراز از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی که توسط انتشارات راه یار در قطع رقعی به چاپ رسیده است.
در مقدمه حافظ دل ها می خوانیم:
برخی داستان ها را نسل ما فقط در خاطرات دهه شصت یا قصه های پدرها و مادرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ ها شنیده است. باور بعضی از این داستان ها به قدری دشوار است که تصور نمی کنیم هیچ وقت آنها را تجربه کنیم؛ اما نسل امروز، در عصر مدرنیته و منفعت و لذت، رویدادهایی را دید که شبیه قصه ها بود. آمتی ترین شخصیت جمهوری اسلامی که در غزه و لبنان، سوریه و عراق، افغانستان و پاکستان و همه کشورهایی که بویی از مقاومت برده بودند می جنگید، سحرگاه ۱۳ دی ۱۳۹۸ به دست شقی ترین افراد به شهادت رسید.شاید اگر پیش از این میشنیدیم که تشییع پیکر شهید سلیمانی دهها میلیون نفر را به جوش وخروش میاورد، باورش سخت بود. سخت باور می کردیم اشک های همه شهرهای ایران و حتی منطقه برای او سرازیر می شود و سیلی به راه می اندازد. انگار بغض سالها مظلومیت شکسته شده باشد.
باورش اسان نبود که هزاران انسان از صدها یا هزاران کیلومتر دورتر برای تشییع پیکر پاک او می آیند. باورش سخت بود که مردمی از سومین حرم اهل بیت ، شیراز، شهر حافظ و سعدی چنین به سور بیایند و غزل حماسه سردهند و به کرمان ، دیار کریمان بشتابند. انکار قصه می خواندیم؛ کوچه به کوچه موکب بود؛ خانه هایی که مدرنیته و دنیای مادی آنها را حتی به روی نزدیک ترین نزدیکان بسته می خواست ، به روی مردمی که از کیلومترها دورترآمده بودند....
پیشنهاد کتاب: کتاب با بابا
در پشت جلد حافظ دل ها داریم:
ایستگاه صلواتی زدیم یک نفر وقتی عکس سردار را دید با گریه گفت بیصاحب شدیم یکی با حسرت به عکسحاجقاسم نگاه میکرد و از این هم چای شیرینی را که می گرفتند می بردند خانه تا بقیه هم بخورند میگفتند تبرک حاج قاسم چند نفر از افغانستانی ها عکس سردار را گرفتند تا به دیوار خانه شان بزنند یک خانم افغانستانی هم گوشوارش را داد و گفت نظر حاجقاسم کمکهای مردم که زیاد شد تصمیم گرفتیم در کرمان موجب بزنیم
مشروبش ترک نمیشد اما شهادت سردار عوضش کرد حالا هم روزه میگیرد که نمازهایش را سر وقت می خواند زورخانه شده پاسخ این روزهایش یکبار رفیقش گفت اینکه یک ورزشکاری نیست که باستانیکار کنه جواب داد کیک رو می خوام چکار باید راه و رسم پهلوانی را یاد گرفت
پیشنهاد کتاب: عصرهای کریسکان
در قسمتی از کتاب حافظ دل ها می خوانیم:
جممه ها، خانه مادربزرگ ، دور هم جمع می شدیم. آن روز ناهار که تمام شد، شوهرعمه ام گفت: «برای شادی روحشان صلوات .» صدای صلوات بلند شد. نفهمیدم چرا صلوات می فرستند. بعدازظهر اخبار داشت. عمه تا من را دید، کانال را عوض کرد: «برو بیسنا، این خبرها به درد سن تو نمی خوره .» نفهمیدم چرا باید بروم. رفتم پیش پسرعمه ام محمدحسین که هنوز پیش دبستانی نمی رفت و چهار سال از من کوچکتربود. ۔ محمد حسین، تو نمیدونی مامانت چی رو از ما قایم میکنه؟ - نه، نمیدونم. نتوانستم عروسک بازی کنم. کنجکاو شدم. از لای در، دزدکی اخبار را دیدم! مبهم به گوشم خورد: «سردار سلیمانی... ترور... عراق ... شهادت .» - یسنا، عمو اینجا چیکار میکنی؟ برگشتم. عمویم بود. گفتم: «هیچی عمو!» و رفتم دنبال بازی با محمدحسین. چند دقیقه بعد، بزرگ ترها آمدند بیرون. یکی از عمه هایم پرسید: «بازپخش برنامه ساعت چنده؟» دیگری جواب داد: «هشت فردا صبح .»
روز بعد، صبح زود بیدار شدم. مادرم خانه نبود. ساعت هشت تلویزیون را روشن کردم. چند دقیقه از برنامه گذشته بود که
چشمم افتاد به دستی خاکی و خونی که انگشتر در دستش بود و آستینش هم پاره شده بود. با پچ پچ های این چند روز فامیل از خبر ترور در عراق ترسیدم. جیغ کشیدم و تلویزیون را خاموش کردم. یاد تصویر پدربزرگ شهیدم افتادم، همانی که یک بار در البوم پدرم دیده بودم .
صفحه 39 حافظ دل ها
پیشنهاد کتاب: مفتاح الصالحین
برای خرید کتاب دعا همراه با چاپ یادبود برای اموات بر روی لینک بالا کلیک کنید.
پیشنهاد کتاب: سلوک الصالحین
با سلام کتاب های دیگر انتشارات راه یار موجوده؟ پاسخ مدیریت: سلام دوست گرامی شما از بخش ناشرهای سایت می توانید کتاب های انتشارات مورد نظر از جمله انتشارات راه یار را پیدا کرده و مشاهده نمایید. موفق باشید