
کتاب کلنا قاسم
همچنان دنیایی از مطالب درمورد سردار دلها وجود دارد، روایتهایی که هر یک، ذره نوری در کهکشان راه سلیمانیاند و قطعاً میتوانند در بسترهای هنر و اندیشه و رسانه، محصولات و آثار تازهای خلق کنند. کتاب "کلنا قاسم" خاطرات زندانیان سیاسی بحرین از ایام شهادت حاجقاسم سلیمانی را در دل خود دارد.
گزیده ای از کتاب کلنا قاسم:
ما در زندانی بودیم که تلویزیون نداشت. نیمهشب برخی مشغول خواندن نماز شب بودند. ناگهان صدای قدمهای سریعی در راهرو آمد. صدا نزدیک و نزدیکتر شد. یکدفعه دریچه مخصوص دریافت غذا که روی در زندان تعبیه شده کمی باز شد.
ما نمیتوانستیم تشخیص بدهیم چه کسی پشت در است. با حرکتی سریع کاغذی را داخل انداخت. روی آن کاغذ خبر شهادت حاجقاسم سلیمانی و دوستش ابومهدی المهندس نوشته شده بود!
من اولین کسی بودم که خبر را خواندم. شوکه شده بودم. نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. نشستم چند آیه قران خواندم. خبر به نقل از کانال العربیه بود. نمیدانستم خبر را باور کنم یا نه؟!
نمیدانستم این هم یکی از حیلههای مدیر زندان و استکبار جهانی است یا واقعیت دارد. با وجود همه این شکها نگران بودم که مبادا خبر درست باشد.
بعد از نماز صبح، موقع توزیع صبحانه، خر تأیید شد. بعد فهمیدیم کسی که ورقه را داخل سلول انداخته، یکی از زندانیانی بوده که تحت نظارت شدید امنیتی است: وقتی مأموران برای دادن صبحانه درها را بازکرده بودند، این جوان بهزور اتاقش بیرونآمده بود تا خبر شهادت حاجقاسم را به بقیه زندانیان برساند.
صفحه 46 کلنا قاسم