
پنهان زیر باران
مولف (پدیدآور) :یاحسینی سید قاسم
کتاب "پنهان زیر باران" که کار مصاحبه و تدوین آن را آقای سید قاسم یاحسینی انجام داده اند، در برگیرنده خاطرات سردارد علی ناصری، یکی از مردان بلندبالای زمانه خود می باشد. کتاب "پنهان زیر باران" توسط انتشارات سوره مهر در قطع رقعی و با 496 صفحه به چاپ رسیده است.
معرفی کتاب پنهان زیر باران:
کتاب "پنهان زیر باران" خاطرات مرد بلند بالایی است که آشنای ایل مردان روزگار خود است؛ اما پیش از همه ما این نیزارهای هور هستند که او را می شناسند و حتی نام کوچکش را می دانند.
این آبراههای باریک و پیچ در پیچ هستند که نگاه تیزبین او را در لابه لای چولانها نگه داشته اند تا روزی گواهی بدهند که مردی تنها و جسور این آب گرفتگیهای مرموز را در مه و در شرجی، وجب به وجب شناسایی کرده است تا شبی که ماه از سینه آسمان آویخته باشد یا نباشد، ایل مردان روزگار خود را از میان آبها و نیزارها عبور دهد.
این دشتهای فراخ و روستاهای دورافتاده مرزی جنوب هستند که بوی پیراهن او را در مشام خود نگه داشته اند تا روزی گواهی بدهند که عبور سایه اش را در پناه آتشی دیده اند. چه شبها و روزهایی که دل به کبودی بیابان می سپرد تا هوشیارانه راه رخنه ای در صف آهنها و پولادهای دشمن بیابد و در شبی که ماه از سینه آسمان آویخته باشد یا نباشد، مردان ایل خود را از بلندیها و گودالها عبور دهد.
خاطرات سردار علی ناصری که لهجه ای به گرمای جنوب دارد، در صفحه های این کتاب جان می گیرد. حرفهای او هفتاد ساعت از نوارهای کاست سید قاسم یاحسینی از پژوهشگران دفتر ادبیات و هنر مقاومت را پر کرد تا راه باریکی به کلبه خاطرات او از جنگ و اسارت کشیده شود. راهی که روندگان زیادی ندارد.
کتاب پنهان زیر باران خاطرات مرد بلند بالایی است که می تواند دست ما را به یکی از حساس ترین لایه های مرکزی دفاع هشت ساله مردم ایران برساند.
تشکر ما از سردار علی ناصری حدی ندارد.
برشی از کتاب پنهان زیر باران:
روزی در سپاه سوسنگرد بودیم که هلی کوپتری در محوطه ساختمان عملیات سپاه نشست. ساختمان عملیات، مدرسه ای در ورودی شهر سوسنگرد بود که از خود سپاه جدا بود. داخل هلیکوپتر، محسن رضایی، مجید بقایی، حسن باقری و یکی دو نفر دیگر بودند. بلافاصله جلسه ای با حضور این عده و به اتفاق بنده ، علی هاشمی، عباس هواشمی، سید محمد مقدم و حسن جرفي تشکیل شد.
قرار بود عملیات والفجر مقدماتی انجام شود. در آن جلسه در این باره بحث شد که آیا می شود از طریق هور هم عملیات انجام داد یا نه. تا آنجا که یادم است، اولین کسانی که به هور نگاه عملیاتی کردند، آقا محسن و علی هاشمی بودند. بحث این بود که با توجه به رملی بودن منطقه و وجود میادین مین و کانالهای متعدد و موانع، نیروها از هور عبور کنند و خود را به العماره برسانند و پل استراتژیک الغزيله را در خاک دشمن منفجر کنند.
در اواخر سال ۱۳۶۱ هنوز شناخت کافی و کاملی از موقعیت هور نداشتیم و اطلاعاتمان در این باره زیاد نبود. آنچه هم که می دانستیم، از عشایری بود که در حراست مرزی فعالیت می کردند. علی هاشمی از این طرح خیلی استقبال کرد و خوشحال شد؛ زیرا باز به او کاری عملیاتی محول کرده بودند و می توانست بار دیگر در جبهه جنگ به طور مستقیم حضور پیدا کند.
در همان جلسه، من و سید محمد مقدم اطلاعات اولیه ای را که از موقعیت هور داشتیم، به آقا محسن و دیگران گزارش کردیم؛ اطلاعاتی شامل آبراهها، پاسگاهها، طول و عرض و عمق هور، موقعیت نیزارها، وضعیت زیست محیطی، موانع و مشکلات رودخانه هایی که به هور می ریزند، وضعیت عشایر اطراف هورو میزان وابستگی آنان به نظام جمهوری اسلامی، خشکیهایی که در شرق دجله قرار دارد و اطلاعاتی از این دست. من همه این اطلاعات را از عشایر بومی کسب کرده بودم.
گر چه پیش از این هم به تنهایی یا با علی هاشمی چند باری به هور رفته و آنجا را دیده و تا اندازه ای شناسایی کرده بودیم، بیشتر اطلاعات ارائه شده در جلسه، برگرفته از گزارشهایی بود که بومیهای منطقه به ما داده بودند. به ویژه طایفه ساعدیها که یک سوم آنان در ایران و دو سومشان در عراق بودند، اطلاعات خیلی خوبی درباره میزان وفاداری عشایر ساعدی در ایران و عراق به نظام جمهوری اسلامی ایران به ما داده بودند.
نتیجه نهایی آن جلسه تاریخی این شد که محسن رضایی فرمان داد روی هور، خصوصا در قسمت شمالی آن کار شناسایی و اطلاعاتی دقیق تری انجام و نتیجه نیز مرتب به او گزارش شود. بدین سان، کار ما در هور شروع شد. ضمنا این آخرین دیدار من با حسن باقری بود...
صفحه 151 کتاب پنهان زیر باران