
شیخ اسماعیل
سختی های تبلیغاتی و مبارزاتی در دوره معاصر به ویژه در دوران انقلاب با وجود تمام فراز و فرودها، لحظات پیروزی انقلاب بسیار شیرین و غرورآفرین بود. هرچند بیان خاطرات گذشته آنگونه که باید و شاید نمی تواند حقیقت وقایع را برای خواننده و شنونده ترسیم نماید، اما حتی الامکان باید برای ثبت تاریخ گفته شود...
کتاب "شیخ اسماعیل" ماحصل مصاحبه، گردآوری و تدوین خاطرات عالم جلیل القدر آقای حاج شیخ اسماعیل دیانی است که حال توسط انتشارات سوره مهر در قطع رقعی و با 294 صفحه به چاپ رسیده است.
وداع با پدر:
شیخ محمدعلی از مریدان امام بود که از اوایل دهه چهل گام به گام با نهضت امام جلو آمده بود... و از آرزوهای دیرینه وی، پیروزی نهضت اسلامی حضرت امام بود اما تقدیر برای ایشان چنان رقم زده بود که در بهترین لحظات غرورآفرین پیروزی انقلاب، از حضور در صحنه محروم گردید.
حدودا از اولین روزهای بهمن ۱۳۵۷ش پدرم به بیماری مبتلا شد و در بیمارستان بستری گردید. من نیز که وظیفه همراهی پدر را داشتم، ابتدا مدتی در بیمارستان و سپس در منزل در کنارشان بودم و از ایشان مراقبت و پرستاری می کردم.
با آنکه دلم میتپید و برای حضور در صحنه لحظه شماری می کردم، اما خدمت و پرستاری را در آن شرایط سخت مغتنم شمردم. روزها خبرساز بود و قلب ها آکنده از بیم و امید، ما اگرچه در صحنه حضور نداشتیم لیکن هر روز و هر ساعت اخبار را دنبال می کردیم.
من از همان اوان زندگی، توفیق خدمت به پدر و مادر را از الطاف الهی برمی شمردم، به ویژه پدرم که در تمام شئون زندگی استاد و راهنمایم بود و حق زیادی به گردنم داشت. این بود که وقتی در بستر بیماری افتاد، بیش از هر زمان دیگر برای خدمت به ایشان احساس مسئولیت می نمودم.
... و سرانجام پس از عمری تلاش در راه ترویج دین، ظهر روز پنجشنبه ۱۳۵۸/۲/۱۲ ، دعوت حق را لبیک گفت، درست همان روزی که آیت الله مطهری به شهادت رسید.
صفحه 28 کتاب شیخ اسماعیل
شیعه شدن دو افسر سنی:
من سفرم به پاکستان، شنیدم که دو تن از افسران اهل سنت به آیین تشیع گرویده اند و این برایم خبری بسیار مسرت بخش و مهم بود. علامه پویا با عنایت خاصی که نسبت به من داشت، دانش و درایتم را مورد تأیید قرار داده، مأموریت خطیری به عهده من گذاشت و آن، تعلیم آیین شیعی به افسران تازه شیعه شده بود.
بنابراین علامه در نامه ای به آقای «دهدشتی» از شیعیان مبارز لاهور، مرا به وی معرفی نمود و من راهی آنجا شدم. دهدشتی از مبلغان ذی نفوذ در یک منطقه شنی نشین در حوالی کراچی بود و اقدامات فوق العاده ارزشمندی در راستای اشاعه و ترویج آیین تشیع در منطقه انجام میداد.
فعالیت های چشمگیر او در شرایطی بود که رژیم پادشاهی ایران به عنوان پهناورترین و مهمترین کشور به ظاهر شیعه، نه تنها از این مبلغان حمایت نمی کرد، بلکه با اشاعه بی بندوباری و فساد اخلاقی، چهره بدی از شیعه ارائه میداد! چهره کریمی که برخی افراد ضمن رویگردانی از تفکر شیعه ایرانی، به دنبال مکاتب دیگر می رفتند.
با توجه به اوضاع نابسامان جامعه و تصویری که از شیعه در اذهان دیگران نقش بسته بود، علامه پويا تأکید می نمود که حقایق مذهب تشیع عینا برای افسران تازه شیعه شده تشریح و تبیین گردد. براین اساس من برای آموزش مبانی ناب تشیع، به دو افسر شیعه شده، وارد شهر لاهور شدم و خدمت آقای دهدشتی رسیدم.
پس از صحبت آقای دهدشتی و روشن شدن خواسته ایشان، برنامه ام را با موضوع سیره ائمه و احادیث منقول از پیامبر و اوصیاء آن حضرت صلوات الله عليهم اجمعین، شروع کردم و در حد بضاعت خویش مطالبی برای آن دو بیان نمودم.
معلوم میشد بیان حقایق برایشان تازگی دارد و به شدت موجب خرسندی و رضایت مندی آنان می گردید. از حالات آنان مشخص بود که عمیقا تشنه معارف واقعی دین و علاقمند شناخت مذهب جعفری هستند اما تا آن موقع از مسیر پرت افتاده بودند.
صفحه 177 کتاب شیخ اسماعیل