
جهاد در قرنطینه
روزهای پایانی سال 98 کرونا آمد. در آن زمان اتفاقی افتاد تا نسلی که جنگ ندیده و دهه شصت را درک نکرده بود، بتواند صفای خاطرات آن زمان را بچشد. کتاب چهاد در قرنطینه روایتی است از فعالیت کارگاه جهادی شهید ابراهیم زاده در مقابله با ویروس کرونا است
پیشنهاد ما: خرید کتاب دکل
در بخشی از کتاب جهاد در قرنطینه می خوانیم:
به خاطر مسافرت ها و جشن ها و مراسم ها، موج جدیدی از ابتلا به کرونا شکل گرفته بود. خانم خالقی تماس گرفت و گفت: «عده ای از خیرین مانذر کردند برای بیمارستان ها لباس بیمار بدوزیم؛ اما نذرشون این بوده که حتما لباس ها رو خود بیمارهای کرونایی بپوشن. خودمون پارچه می خریم و میدوزیم؛ ولی فقط شما کمک کنین که این لباس ها حتما به دست همون بیمارها برسه.» گفتم:«باید با بیمارستان هماهنگ کنم.»
بیمارستان شریعتی را کاملا به بیماران کرونایی اختصاص داده بودند. از طریق خانم پاکدل با دکتر حسینعلی زاده تماس گرفتیم که ببینم به لباس بیمارهم نیاز دارند یا نه. خیلی استقبال کرده بود و گفته بود: «اتفاقا برای این هم کمبود داریم و باید فراهم کنیم.» به خانم خالقی خبردادم که کارشان را شروع کنند تا لباس ها را به بیمارستان شریعتی بفرستیم.
چند روز از راه اندازی کارگاه گذشته بود و قرق کارها شده بودیم. زیادشدن جلسات و رفت و آمدها و هماهنگی ها، من را از اتفاقات اطرافم غافل کرده بود. هر روز صبح که وارد کارگاه میشدیم همه چیز سرجایش بود و انگار نه انگار که شب قبل کارگاه را منفجرشده ترک میکردیم. هر گوشه یک پلاستیک و کلی نخ ریخته و روی ملافه ها هم برش پارچه چسبیده بود. ساعت های آخرکارگاه بود و خواستم جارو کنم. گفتم: «جاروبرقی کجاست؟» خانم سبحانی گفت: «نمیشه روی ملافه ها و فرش اینجا جاروبرقی کشید؛ چون اصطکاک میشه و پرز می چسبه به ملافه ها.»
مطمئن شدم که وقتی همه به خانه هایمان می رویم تا استراحت کنیم، خانم سبحانی همه این کارها را انجام میدهد. یک جارودستی پیدا کردم که جارو کنم. برای جاروکردن با دست، باید روی زانو می نشستم و با آن جاروی کوچک، فضایی به آن بزرگی را تمیز میکردم. او همه این مدت با آن سن وسالش دور از چشم بقیه این کار را انجام میداد. کارهایی می کرد که به چشم هیچکداممان نمی آمد؛ جاروکردنش یکی از آن کارها بود. همین طور که جارو میکردم به کارهای کارگاه فکر کردم و متوجه شدم حتی صبح ها قبل از آمدن ما روی میز نان و پنیر می گذارد و چایی را آماده میکند.
همیشه دو سینی بزرگ پر از استکان روی میز بود که تا نیاز نباشد استکان ها را بشوییم. خانم سبحانی بعد از اینکه ما به خانه می رفتیم، استکان های کثیف را می شست و ما فقط هر روز صبح استکان های شسته را می دیدم و . به این فکر نمی کردیم که چطور شسته شده اند!
صفحه 101 کتاب جهاد در قرنطینه
پیشنهاد ما: خرید کتاب تحف العقول