کتاب "تولدت مبارک" کاری است از خانه هم بازی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که دربرگیرنده مجموعه ای از داستان ها و ایده های برگزاری جشن تولد برای بچه ها بر اساس خاطرات واقعی می باشد. این کتاب توسط انتشارات راه یار در قطع رقعی و با 160 صفحه به همراه تصویرهای بسیار جذاب به چاپ رسیده است.

آشنایی بیشتر با کتاب تولدت مبارک انتشارات راه یار:

جشن تولد فرصتی برای دورهمی های شاد دوستانه و فامیلی است که این روزها بیشتر خانواده‌ها به آن توجه می‌کنند و برای برگزاری آن برنامه‌ریزی ویژه ای دارند در این کتاب داستان‌های شیرینی از تولد های گوناگون و خلاقانه مادرانی را می خوانید که دوست داشته اند خودشان برای تولد فرزندانشان ایده‌پردازی کنند تا کمتر درگیر آسیب ها و حاشیه های تربیتی شوند.

همچنین می توانید با استفاده از ایده های جذاب بازی و خوراکی و تزئینات شاد و آسان، جشن های دوست داشتنی را تجربه کنید

مقدمه کتاب تولدت مبارک:

واحد تجربه نگاری در خانه هم بازی، در پی شناسایی موضوعاتی است که در زندگی خانواده ها جاری اند و در تحول سبک زندگی مبتنی بر گفتمان انقلاب نقشی ایفا می کنند و ظرفیت تجارب مردمی هم در آن مسائل زیادند. وقتی مخاطب با تجربه هایی خلاقانه و نزدیک به دغدغه اش مواجه می شود که ایده آنها فقط تئوریک نبوده است، با آنها ارتباط مؤثرتری برقرار میکند و می تواند از آنها بیشتر استفاده کند.

همچنین، آشکار و مکتوب شدن این تجربه ها، زمينه نقد و بررسی را فراهم می آورد و فرصت نظرورزی و نقد و عیارسنجی مناسبی پیش می نهد و این برای تقویت مبانی و دانش مخاطب بسیار سودمند است. یکی از موضوعات بحث برانگیز و مدنظر خانواده ها، تولد و چگونگی برگزاری جشن تولد است.

در حال حاضر، جشن تولد که نوعی دورهمي شاد و دوستانه و خانوادگی به حساب می آید، به بهانه ای برای به یادداشتن دیگران و به پدیده ای هویتی برای کودکان و بزرگسالان تبدیل شده است؛ از این رو، به دلیل اهمیتی که این مراسم از عجین شدنش با اغلب فرهنگها یافته است، باید برای چگونه برگزار کردن آن برنامه داشته باشیم تا کنشی اجتماعی و فرهنگی که می تواند سودمند باشد، به هویت فردی و اجتماعي ما آسیب نرساند. سبک زندگی انقلابی برای بهبود و ارتقای این پدیده باید به جای نادیده انگاشتن آن مسئله ها را به خوبی درک کند، آسیبها را بشناسد، فرصت ها را دریابد وطرحی نو دراندازد.

برشی از کتاب تولدت مبارک:

آشپزخانه جای سوزن انداختن نیست. با سرعت زیاد، کارهای فردا را انجام می دهم. برای هرکدام از بچه ها، یک بسته خوراکی درست می کنم و داخلش پفیلا، اسمارتیز، سیب، نارنگی و یک دست پیچ نان و پنیر و خیار می گذارم. روح الله کاغذرنگی های کارت دعوت را که برش داده است، روی میز گذاشته. اسامی دوستانی را هم که قصد دارد دعوتشان کند، روی کاغذ نوشته تا از قلم نیفتند. این وسط، مدام متن دعوت می نویسد و خط می زند؛ ولی قول داده که تا شب، درست کردن دعوت نامه ها را تمام کند تا فردا در مدرسه به دوستانش بدهد.

خودکار را زمین می گذارد و به سمت من می آید: «مامان، گوش کن ببین حالا خوب شده؟» به نام خدا

دوست عزیزم، امروز تولد من است. دلم میخواهد به جشن تولدم بیایی!

ساعت چهار بعدازظهر، معراج شهدا منتظرت هستم.
روح الله

دم در مدرسه، کارت دعوت ها را بین دوستانش پخش می کند و با هرکدام، چند کلمه ای حرف می زند. پسرها انگار که به مهمانی رسمی و خیلی مهمی دعوت شده باشند، گل از گلشان می شکفد. صدایش می زنم تا زودتر خودش را برساند. بدوبدو، به سمت ماشین می آید. در را باز می کند و نفس زنان، کوله اش را هل می دهد و بعد هم خودش می نشیند. - مامان چرا از صبح بهشون ندادی؟...

صفحه 71 کتاب تولدت مبارک