
برانکارد دربستی
چقدر زیبا می شود زمانی که داستان های دوران دفاع مقدس با لحنی عامیانه و زبانی طنز گونه تعریف می شود. کتاب "برانکارد دربستی" به قلم اکبر صحرایی نیز با داشتن زبانی طنز به روایت از آن دوران سخت می پردازد. این کتاب سومین جلد از سری کتاب های دار و دسته دارعلی می باشد که توسط انتشارات سوره مهر در قطع وزیری و با 144 صفحه به چاپ رسیده است
داستان نمازشکن:
به طبع آسید جعفر، همه اقتدا می کنیم به مراد مال برده. همان رکعت اول نماز، یکهو، زمین و زمان می لرزد و با صداي ترتر توپ های ضدهوایی چهار گنج اردوگاه هوا می رود. وسط اردوگاه، ملت، انگار خمپاره وسطشان ترکیده، پخش و پره می شوند. توی تردید می مانم برای فرار: «میگ... بمب... نیاد رو کله مون قربون... بشکنم نماز رو. نمی شکنه کسی...» مراد، خونسرد، رکود و بعد سجده می رود. رکعت دوم، کسی فریاد می زند: «بمب خوشه اي... پناه بگیرین.»
میگ های دشمن دیوار صوتی اردوگاه را می شکنند و شیرجه می زنند. صدای تپ تپ ضدهوایی بیشتر می شود. زیرچشمی، نظر می اندازم بیرون. ملت با انگشت بالای کله شان را نشان می دهند و مراد سر و سور ایستاده به نماز. منتظرم کسی نمازشکن شود و من هم فرار. انگار همه روی قوض افتاده اند تا بمانند.
صدای کپ کپ انفجار توام می شود با لرزش زمین زیر پایم. کف دست هایم برای قنوت جلوی صورتم باز می شود. زل میزنم به آسمان. بمب های خوشه ای با چترهای کوچک سفید روی اردوگاه، مارپیچ، پایین می آیند و روی تپه های اردوگاه، گپ گپ، زمین می افتند و می ترکند.
اما مراد و آسیدجعفر و همه ملت، انگار دارند توی قنوت نماز شب چهل مؤمن را دعا می کند، سور و قرص، ایستاده اند. زمین اردوگاه سایه سایه می شود و سمت جنوب دو پدافند ۲۳ میلی متری محافظ اردوگاه منفجر و دود می شوند توی هوا.
صفحه 79 کتاب برانکارد دربستی