اینجا خط مقدم است
مولف (پدیدآور) :یحیی نیازی
دامنه جنگ با تمام سختی هایش هر روز بیشتر وسعت می یافت و در این بین هم کسانی وجود داشتند که در لایه های دیگر دوران دفاع مقدس به فکر چرخاندن چرخ های تولید بودند، محمود زرگر یکی از همین آدم هاست. کتاب "اینجا خط مقدم است" به قلم یحیی نیازی به روایت رونق تولید در دوران دفاع مقدس از زبان محمود زرگر می پردازد. این کتاب توسط انتشارات روایت فتح در قطع رقعی و با240 صفحه به چاپ رسیده است.
معرفی و پیشنهاد کتاب خودنوشت سردار سلیمانی: از چیزی نمی ترسیدم
محمود زرگر کیست؟
وقتی به زندگی محمود در دوره انقلاب و جنگ نگاه می کنی، رد شخصیتی را می بینی که در روزهای متلاطم پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی با کارهای ساده، اما پرثمرش توانسته، دشواری ها و سختیهای روزگارش را خسته و با پشتکار و صبوری، انتخاب هایش را اجرایی و ماندگار کند. او با سختی های زندگی جنگیده تا چرخ تولید را در شرایط حساس کشور به حرکت درآورد و در این مسیر بارها و بارها موفق شده است. البته شکست هم جزئی از زندگی است که بدون چشیدن مزه آن نمی توان شیرینی موفقیت را درک کرد.
زرگر، بچه شهرهفتکل، دومین شهر مشهور نفتی ایران با معماری خاص و فراز و فرودهای توسعه یافتگی و عقب ماندگی است. اما محمود هیچگاه اسیر مکان و زمان نشد. به طور کامل دلبسته و پای بند جایی نشد. هرجا که زمینه تلاش و فعالیت برایش فراهم می شد و با عقایدش جور بود، همانجا خانه و کاشانه اومیشد. بارها کوچ کرد و رفت و بازگشت و دوباره رفت و باز آمدتا هدفش را دنبال کند و به نتیجه دلخواهش برسد.
او از همان کودکی پسری اهل کار و تلاش پیشه بود. در نوجوانی رابطه نزدیکش با پدر، باعث می شود خط مشی اش را تلاش و پیگیری رقم بزند و کودکی اش از زندگی بزرگسالی اش جدا نیست. روزگارش را که وامی کاوی، روحیه سازماندهی اش به خوبی به رخ کشیده میشود و هیچ گاه از انجام کارهای جدید غافل نبوده است. یکی از سرنوشت سازترین اتفاق های زندگی اش در دوران دفاع مقدس و اولین روزهای شروع جنگی تمام عیار عليه کشورش رقم می خورد.
او که ابتدا برای ادامه تحصیل در سالهای پیش و پس از پیروزی انقلاب راهی دانشگاه های هندوستان شده بود، از نیمه راه بازمی گردد و دوباره می رود و بازمی گردد تا تلاشش را برای مبارزه با بیکاری جوان هایی مثل خودش و رونق تولید در بحرانی ترین روزهای کشور آغاز کند. او آن قدر برای تولید و کارآفرینی عطش دارد که سال ۵۸ و در شرایط دشوار و پرهیجان روزهای آغازین پیروزی انقلاب با طرحی نو به مقابله با بیکاری جوانان استان خوزستان برمی خیزد و با عملی کردن طرحش به اشتغال زایی جوانان استان کمکی ماندگار می کند.
کمی بعد به یک شرکت تولیدی تمام آمریکایی میرود! اما خیلی زود جنگ شروع میشود. همان روزهای اول با همراهی جوان های اهوازی برای مقابله با دشمن متجاوز راهی خط مقدم می شود. اما با سرعت به شرکت تولیدی فرایش می خوانند و دست سرنوشت او را به خدمت در سنگر تولید می کشاند. از دید محمود زرگر تولید در آن شرایط زمانی یک جهاد بزرگ است و حفظ سنگر تولید در شرایط نیاز و بحران کشور واجب.
او با اینکه میلش به جنگیدن مستقیم با دشمن است اما برایش جذاب تر این است که در بخش تولید، مایحتاج جامعه جنگزده کشور را تأمین کند و اجازه ندهد دشمن همه چیز را یکجا به تاراج ببرد. در این سال ها همکاری نزدیکش با بخش تولید پایه بسیاری از موفقیت های تولیدی کشور در آن شرایط بحرانی می شود. او بارها با دستان خالی قراردادهای بزرگ منعقد می کند، طرح های جدید راه می اندازد و برخی ماجراهای کوچک و بزرگ سرش به سنگ می خورد، اما تا کاری را که شروع کرده به نتیجه نرساند، از تلاش بازنمی ماند.
کتاب «اینجا خط مقدم است:» روایتی کوتاه و خودمانی از زبان اوست که حالا و در میانه ۶۰ سالگی اش، بنا دارد تا با بازگو کردن وقایع آن دوره پرتلاطم، به سرزمین خوبی ها نقبی بزند و برای جوان ترها چراغ راه باشد. محمود زرگر اما از همان اول شرط کرد که از خودش کمتر بگوید و بیشتر از کارهایی که انجام شده حرف بزند؛ با این حال آنچه اکنون پیش روی مخاطب قرار گرفته، روایت اوست از «مبارزه با بیکاری» و «رونق تولید در دفاع مقدس» که در تنظیم این روایت ها تلاش شده است با توصیف ملموس و واقعی حوادث در حد بایسته و شایسته متنی خواندنی تر به مخاطب ارائه شود. اگرچه برای برخی توضیحات فنی و اصطلاح های ساختاری، استفاده از واژه ها، کلمات و جملات تخصصی اجتناب ناپذیر بوده است.
استتار و سنگربندی:
پیش از شروع به کار مجدد کارخانه با ماده اولیه جدید، گاه گاهی کارخانه هدف موشک ها و بمباران های هوایی دشمن بعثی قرار می گرفت و برخی مواقع به حدی شرایط سخت میشد که کارخانه را خاموش می کردیم. به ناچار باید کارخانه را به خصوص برای شب در یک استتار و پوشش اطمینان بخش قرار میدادیم و سنگرهای مناسبی در سطح کارخانه ایجاد می کردیم. تا شروع به کار کارخانه فرصت مناسبی پیدا شده بود که به این ضرورت ها و فراهم کردن مقدمات کار تولید برسیم.
با این حال در هنگام بمباران شدید دشمن ناچار میشدیم، کارخانه را خاموش کنیم. این خاموش کردن ها خیلی زیان بار بود، چون این کارخانه هم مثل تمام واحدهای تولیدی پتروشیمی دارای فرایند است که باید به طور مستمر و شبانه روزی فعال باشد. برای همین به طور معمول، کارخانه در سال یک بار و طبق برنامه از قبل تعیین شده برای انجام تعمیرات سالانه، خاموش میشد.
توقف کارخانه به هر دلیل، موجب استهلاک تجهیزات مهم از جمله کوره ها می شد و برای راه اندازی مجدد آن، چند روز زمان صرف می شد که هم تولید را از دست میدادیم و هم هزینه ها را بالا می برد. اما در روزهای جنگی چاره ای نداشتیم جز اینکه شرایط را بپذیریم و تحمل کنیم. موقع حمله هوایی و بمباران دشمن اگر کارخانه در حال فعالیت بود، ممکن بود هدف قرار بگیرد و به دلیل وجود جریان گاز و مواد آتش زا که به طور پیوسته در تمام فرایند تولید و سرتاسر کارخانه وجود داشت، اتفاقهای ویران کننده ای بیفتد و افراد زیادی در تأسیسات کارخانه از بین بروند.
برای همین کارکنان فعال در بخش های مختلف تولیدی و خدمات، یک پلاک شناسایی به گردن داشتند که در صورت حادثه قابل شناسایی باشند. به غیر از این سنگرهای زیرزمینی ساخته بودیم. این سنگرها در کارخانه و نزدیک به محل کار و فعالیت کارکنان ایجاد شده بود تا هنگام آژیر خطر هوایی از آنها استفاده شود.
صفحه 163 کتاب اینجا خط مقدم است
معرفی و پیشنهاد کتاب درباره سردار سلیمانی: حاج قاسمی که من می شناسم
سبد خرید این کتاب فعلاً فعال نیست
سعی می کنیم این کتاب رو در اسرع وقت موجود کنیم
از این که با شکیبایی همراه ما هستید از شما متشکریم