چشمان یعقوب
مولف (پدیدآور) :شهلا پناهی
شهید رضا کارگر برزی با حداقل امکانات مالی و گاهاً سخت ترین شرایط در تخصص خودشان که علم الکترونیک و تخریب هست حرف برای گفتن داشت، حضور موفق و تأثیرگذار بهعنوان یک نیروی متخصص و صاحب علم واقعی در یگان محل خدمت بود. فرمانده ارشدش میگفت: رضا کلید تمام قرصهایی بود که در کار من باهاش برخورد میکردم و رفتن رضا حس شوق .ادامه خیلی چیز ها را از من گرفت
معرفی و پیشنهاد کتاب درباره سردار سلیمانی: حاج قاسمی که من می شناسم
در مقدمه کتاب چشمان یعقوب میخوانیم:
چشمان یعقوب حکایتی از صبر پدران شهداست. پدرانی ساده و مهربان که با وضو، رزق حلال به خانه میبردند. بیادعا اولین پاسدار حریم خانواده هستند و تمام فراز و نشیب زندگی پشت چهرهی مردانهی آنها رنگ رضایت به تقدیر الهی را پیدا میکند. رضا برای پدر، یوسفی بود که قصه شهادت، لحظه به لحظه یعقوب شدنش را رقم زد. :در پشت جلد چشمان یعقوب میخوانیم ...برای لحظهای دیدم که رضا کنار ضریح ایستاده و با لبخند به اِم اشاره میکند که بابا حرفت را بزن. خیالم راحت شد که رضا اینجا هم هست. گفتم «بیبیجانم. سلام علیکم. نذرم را ادا کردم. پسری که خودتون شفا دادید و با عنایت شما تنش سلامت شد، آمد و شد سرباز حرمت. بله خانم جانم نهال کوچک زندگیام که با عنایت شما توان راه رفتن به پاهایش برگشت، قد کشید و برای خودش سریع سروی شد. سرو که نه سربازی شد برای حفظ حریم حرم شما. همین نزدیکی فدایی شما شد. حالا آمدهام بگویم الحمدالله ربالعالمین که بدعهدی نکردم.
در بخشی از کتاب چشمان یعقوب میخوانیم:
صدای همه رو در می آورد. فکر کنین شب تا صبح پای کار بودن. جوری برنامه خواب رو تنظیم میکردیم که بعد از نماز صبح، بریم مجدد پای کار. برای همین، کمی با فاصله از اذان، نمازمون رو میخوندیم. حالا فکرش رو بکنین که همه گیج خواب بودیم، رضا گاهی زود تر بلند می شد که هیچ، با صدای بلند هم نماز می خوند! می گفتیم:«رضا، جون هر کی دوست داری آروم تر!» اما فایده ای نداشت.
کتاب چشمان یعقوب-صفحه45
پیشنهاد ما: خرید کتاب ذکر مبارک
سبد خرید این کتاب فعلاً فعال نیست
سعی می کنیم این کتاب رو در اسرع وقت موجود کنیم
از این که با شکیبایی همراه ما هستید از شما متشکریم