خانه بیست و ششم
مولف (پدیدآور) :سمیه گنجی
این حقیقت را از بسیاری از عرفا شنیده ایم که هر عملی غیر از صورت ظاهری آن صورتی باطنی و آن سویی هم دارد. شهادت هم از این قاعده مستثنی نیست. اینکه جای شهید لاله می کشند یا کبوتر، از همین جاست، می خواهند حقیقت اتفاقی را که برای شهید می افتد به تصویر بکشند...
کتاب "خانه بیست و ششم" به قلم سمیه گنجی به سراغ دل هایی می رود که وجه باطنی زندگی را چشیدند. زندگی را برای خود شیرین کردند و به آرزوی خود رسیدند. این کتاب توسط انتشارات مرکز اسناد دفاع مقدس در قطع رقعی وبا 192 صفحه به چاپ رسیده است.
پیشنهاد ما: خرید کتاب اقبال الاعمال
منطقه استراتژیک:
از نظر نظامی ارتش عراق علاقه ندارد در این منطقه بجنگند. بین گارد ارتش عراق حماسه لشکر ولیعصر در ارتفاعات قشن مشهور است. از دست دادن نیرو يعني ضعف استراتژیک؛ قدرت عراق در سلاحش است. در شنودها همه ناامنی در استان های شمال عراق دیده می شود (شنودها را در گزارش نوبه ای بفرستید). ارتش عراق برای جنگ با مردم آموزش ندیده است؛ کراهت دارد از نیرو دادن به کردستان و کوهستان .»
از آنجا که منطقه عملیاتی نصر ۸، منطقه کوهستانی سلیمانیه عراق، به طور کلی، و ماووت به طور خاص، بود، برادر صفوی، بعد از تحليل اهداف عملیات، به تشریح وضعیت جنگ در کوهستان پرداختند و مواردی را تذکر دادند:
«جنگ در کوهستان سخت است و باید با پیدا کردن راهکار صحيح و قابل انعطاف [عملیات کنیم؛ در کوهستان مانور گروهان و گردان نداریم مانور نظر داریم. در کوهستان حتما نباید جنگ سریع پیش برود؛ حتی در روز احتمال دارد.
انضباط در منطقه خیلی مهم است. از سلاح و مهمات حرام است که بی جهت استفاده شود. هرجا را که بسیجی گرفت باید بماند و حرکت نکند. بی سیم ها تا رده دسته تقسیم شود. مسئله پشتیبانی را جدی بگیرید؛ در تدارک و تخليه مجروح مشکل داریم، [...] به درگیری های جانبی در کوهستان یا کشف شدن عملیات توجهی نکند و راهش را ادامه بدهد. ضمن جنگ سخت، هدف های خوبی هم هست. تجهیزات انفرادی را چک بکنید.
علم آموزشی و جسمم خیلی مهم است. غذای خوب میخواهیم. مانور باید قابلیت انعطاف داشته باشد و چندبعدی باشد (دادوبیداد پشت بی سیم نکنیم) .»
صفحه 90 کتاب خانه بیست و ششم
کسی متوجه نشود:
به من گفته بود و در خانه هم خیلی تأکید داشت که کسی متوجه نشود من به جبهه می روم. درباره آن وقتی می گویم که راوی بود. میگفت: «حتی اگه در و همسایه هم برسیدن، نگید من جبهه میرم. مثلا بگید دانشگاهه که متوجه نشن .» آن وقت ها خیلی کوچکتر از این بودم که بفهم راوی یعنی چه؟ اما متوجه شده بودم که هر موقع مجید راهی منطقه می شود، ۲۶ ساعت بعدش تلویزیون اعلام می کند که عملیاتی اجرا می شود.
خوب یادم مانده است، ده پانزده روز قبل از عملیات نصر۸، قرار بود عملیات دیگری بشود. مجید دو هفته قبلش رفت؛ ولی ۲ روز نشده برگشت. عملیات لغو شده بود. شاید هم همان نصر۸ عقب افتاده بود. وقتی برگشت از او پرسیدم: «چی شد این بار که رفتی، ما از رادیو خبر عملیاتی رو نشنیدیم؟» گفت مشکلی پیش آمده و خیلی زود این اتفاق می افتد.
همین طور هم شد؛ خیلی زود دوباره راهی شد. شب قبلش، تا صبح نخوابید، بلند میشد، می نشست، توی رختخوابش جابه جا می شد؛ دندان درد امانش را بریده بود. شاید اگر کسی مثل خود من بود کنسل میکرد.
از قبل به مجید خبر نمی دادند که چه روزی اعزام می شوند.
یک شب قبل زنگ میزدند و فردا راهی می شدند. آن شب که زنگ زدند، پدرم سفر بود و قرار بود ما هم به خانه دایی ام برویم. پدر ماشین را نبرده بود و مجید قول داده بود ما را با ماشین ببرد. صبح مسافر بود، دندان درد هم داشت، اما چون به مادرم قول داده بود، ما را برد.
صفحه 47 کتاب خانه بیست و ششم
پیشنهاد ما: کتاب قرین النور
پیشنهاد ما: کتاب دادگستر جهان