تولد در توکیو خاطرات اتسوکو هوشینو
مولف (پدیدآور) :بهزاد دانشگر
کتاب تولد در توکیو خاطرات دختری که به تدریج متحول شده و مسلمان شده است. این کتاب توسط انتشارات عهد مانا و با نویسندگی حامد علی بیگی و بهزاد دانشگر به چاپ رسیده است.
در پشت جلد کتاب تولد در توکیو می خوانیم:
باهانیکوتوی دانشگاه آشناشدم. دختری لاکچری و افاده ای بود که چشم همه دنبالش بود. اما اوبه کسی توجه نمیکرد وطوری توی دانشگاه راه میرفت که انگار آنجاملک شخصی پدرش است. حس میکردم چقدر خوشبخت است. آن هم در روزهایی که من دچارافسردگی ودل مردگی بودم. مطمئن بودم من هم اگرمثل اولباس بپوشم حس بهتری پیدا میکنم. ساعتش را که دیگرنگو. . . معمولا لباسهای آستین کوتاه می پوشید که درخشش ساعتش چشم همه را خیره کند. این شد که افتادم به خرید لباسهای مارک و معروف. اولش حتى مغازه هاشان را بلدنبودم.. .
در کلیپ زیر می توانید معرفی کتاب تولد در توکیو رو مشاهده نمایید.
در بخشی از کتاب جذاب تولد در توکیو آمده است:
حدودا دو ماهی از اسلام آوردنم گذشته بود و به خاطر بیکاری و نداشتن درآمد نمیتوانستم غذای خوب بخورم و حسابی مریض شده بودم. پدر و مادرم وقتی فهمیدند مریضم، گفتند به شهر خودمان برگرد. وقتی به خانه ی خودمان برگشتم کلاه سرم گذاشته بودم. برای اینکه دیگر پلیسها مزاحمم نشوند و سرم هم پوشیده باشد، این راه بهتری بود. خانواده ام تا مرا دیدند، پرسیدند این کلاه برای چیست و سرصحبت باز شد. گفتم: من مسلمان شده ام و این برای حجاب است.
گفتند: یعنی چه مسلمان شده ای؟
گفتم: دینم را عوض کرده ام. سبک زندگی ام عوض شده.
گفتند: تو دیوانه شده ای. عقلت را از دست داده ای. این لباس مسخره را در بیاور. اگرکسی این جوری ببیندت آبرو حیثیتمان میرود.
بهشان گفتم: این فقط یکی از تغییراتم است، من دیگر گوشت خوک و شراب هم نمیخورم.
گفتند: پس خودت باید برای خودت غذا درست کنی.
با کمال میل قبول کردم. چاشنی خیلی از غذاهای ژاپنی، شراب است غذا با شراب پخته میشود. بعد از پخت غذا معلوم نبود در پختش از شراب استفاده شده یا نه؟
برای همین نمیتوانستم از همان غذایی که خانواده می خوردند بخورم.
بعضی از غذاها با ماهی هایی پخته میشد که در اسلام خوردنش حرام بود. از آن به بعد برای خودم جداگانه غذا درست میکردم. مشکل غذا فقط به همین جا ختم نمیشد. گوشت های آنجا ذبح شرعی نبود. توی شهرمان هم جایی نبود که گوشت حلال بفروشد. به خاطر همین در آن شش هفت سالی که آنجا بودم گیاه خوار شدم. بعد از چندوقت، ماه رمضان رسید و باید روزه میگرفتم.
مادرم از دستم حرص میخورد که چرا غذا نمیخوری. میگفت این جوری بدنت ضعیف میشود. برایم آب میآورد و اصرار میکرد بخورم، ولی قبول نمیکردم. میگفتم دستور خداست که از سحر تا غروب آفتاب چیزی نخورم. غیر از خانواده هر کس در ماه رمضان چیزی بهم تعارف میکرد بهشان میگفتم رژیمم نمیگفتم روزه میگیرم. میدانستم اگر بگویم روزه میگیرم باورش برایشان سخت خواهد بود. به شوخی میگفتند: میخواهی خوش هیکل شوی؟
میگفتم: آره
تولد در توکیو صفحه ۴۴
کتاب بسیار زیبایی هست. واقعا با خواندن این کتاب آدم متحول میشه. ممنون از سایت کتاب قم که این کتاب بسیار ارزشمند رو عرضه می کنه.
تولد در توکیو از انتشارات عهد مانا میباشد
کتاب بسیار زیبایی ارزش یک بار خواندن رو داره .
کتاب تولد در توکیو بسیار زیبایی هست. واقعا با خواندن این کتاب آدم متحول میشه. ممنون از سایت کتاب قم که این کتاب بسیار ارزشمند رو عرضه می کنه.