کتاب مسیر خارج از نقشه
مولف (پدیدآور) :مجید ملامحمدی
ارادت به امام حسین (ع) و خاندان مکرمش به گونه ای است که مردم زیادی از سراسر نقاط دنیا در اربعین به کربلا سفر می کنند و این راه و مسیر را به صورت پیاده طی می کنند. در این پیاده روی نیز ممکن است از "مسیر خارج از نقشه" حرکت کنید و اتفاقات جالب و تاثیر گذاری برایتان رخ دهد..
کتاب "مسیر خارج از نقشه" به قلم مجید ملامحمدی اثری است در مورد پیاده روی اربعین و عظمت این جنبش عظیم تا نوجوانان هرچه بیشتر و بهتر با دلیل این حرکت آشنا شوند.
پشت جلد کتاب مسیر خارج از نقشه:
کلافه بودم. قلبم انگار می خواست از جا کنده شود «کرار» حتی به تلفن هایم جواب نمی داد، چشم هایم پر از اشک شده بود که شنیدم مردی صدایم زد.
فوری سربلند کردم، گفتم شاید «کرار» باشد. خوب نگاهش کردم. مردی جوان درست در مقابلم، براسبی سفید و تنومند نشسته بود. ته دلم خالی شد، چه اتفاق عجیبی!
به اطراف چشم چرخاندم. کسی آنجا نبود. آن پلیس هم انگار غیبش زده بود، حسابی جا خورده بودم. فرودگاه و اسب؟! آخر آن اسب و آن سوار را با آن شکل و شمایل عجیب چه جوری به آن محوطه راه داده بودند؟
هیچ خبری از کرار نیست:
ساعت ۱۱ صبح روز دوشنبه، هواپیما در فرودگاه نجف به زمین نشست. نیم ساعتی بیشتر نگذشت که از پای هواپیما به در خروجی رسیدم و از گیت گذرنامه رد شدم. چمدانی هم نداشتم که بخواهم درگیت بار معطل بمانم. فقط یک کوله داشتم که روی دوشم آویزان بود.
با عجله، به خیال آنکه کرار، دوست عراقیام، در پارکینگ منتظرم است، از سالن خروجی بیرون زدم؛ اما هرچه در آن دور و اطراف چشم گرداندم، اثری از گزار نبود. عجیب بود که هنوز نیامده بود. نمی دانستم اگر پیدایش نکنم، کجا باید بروم و دست به دامان کدام مرد عراقی بشوم.
آن قدر این پا و آن پا کردم که چشم هایم به دودو افتاد. ضربان قلبم را که به قفسه سینه ام می کوبید، احساس می کردم. این اولین باری بود که به عراق می آمدم. جایی را بلد نبودم. قرار بود کرار زودتر از زمان به زمین نشستن هواپیما در فرودگاه منتظرم باشد و مرا با خود به نجف ببرد و فردای آن روز، بعد از استراحتی یک شبه در خانه اش، مرا به کاروان ایرانی ها بسپارد؛ اما حالا کجا غیبش زده بود؟!
صفحه 3 کتاب مسیر خارج از نقشه
مجید ملامحمدی کیست؟
در روز ۱۲ مرداد سال ۱۳۴۷ در قم، در همسایگی بانوی مهربانی و آیینه، حضرت معصومه علا متولد شدم. پدر و مادرم اهل اشتهارد بودند. پدر مرحومم در حوزه علمیه قم، به عنوان یکی از نویسندگان سيرة اهل بیت و تفسیر قرآن شناخته می شد.
در کودکی با انبوهی کتاب در خانه قدیمی مان روبه رو بودم که آرزو داشتم همه آنها را بخوانم. بزرگتر که شدم، مجلات کودک و نوجوان، از دوستان صمیمی ام بودند. برای مجله ها شعر و داستان می نوشتم تا آنکه خودم در جوانی، نویسنده و شاعرکودکان و نوجوانان شدم.
از من تاکنون بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب در زمینه های داستان، شعر و تحقیق دینی و ادبی، برای بچه ها در موضوعات دینی و در عشق به اهل بیت به چاپ رسیده است.
گزیده ای از کتاب مسیر خارج از نقشه:
از حرم امیر مؤمنان که بیرون آمدیم، حس کردم سبک شده ام. نگاهم به دکانهای خلوت خیابان ځویش بود که ناگهان هوا طوفانی شد. طوفانی بزرگ و خوفناک که به عمرم ندیده بودم. چشم، چشم را نمی دید. دوباره ترس به دلم افتاد. عربها به دکان هایشان می خزیدند و ما در پناه دیوارها سردرگم بودیم.
صالح در پشت پرده ضخیمی از غبار فریاد زد: «همراه من بيا. باید خودمان را به خانه یکی از دوستانم برسانیم.»
او پیاده بود و افسار اسب سفید را به دنبال خود می کشید. من هم بال قبایش را گرفته بودم و به فاصله کوتاهی پشت سرش میرفتم. صالح و اسبش چه تند راه می رفتند! پلکهایم نیمه باز بود و مسیر را به خوبی نمی دیدم. به کوچه ای در خیابان حویش پیچیدیم. قاتی غباری که به دماغ و حلقم می ریخت، صدا زدم: «کاش به حرم برمی گشتیم! آنجا امن تر است.»
آرام و با اطمینان پاسخ داد: «نگران نباش. حواست به من باشد تا گم نشوی.»
صفحه 22 کتاب مسیر خارج از نقشه
پیشنهاد ما: صلوات شمار چراغ دار انگشتی