

درباره کتاب مغازه ی خودکشی:
این رمان درباره خانواده تواچ و کسبوکار منحصربهفرد آنهاست. خانواده تواچ مغازهای با این شعار دارند: «آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.» مغازه آنها که مغازه خودکشی نام دارد، به افرادی که قصد خودکشی دارند خدمات ارائه میدهد. خانواده تواچ حتی به مشتریان خود مشاوره خودکشی هم میدهند و انواع و اقسام روشهای مختلف برای پایان دادن به زندگی فلاکتبارشان را به آنها پیشنهاد میکنند.
برشی از کتاب:
«آلن! چندبار باید بهت بگم ما به مشتریامون نمی گیم "دوباره می بینمتون" ما می گیم "خداحافظ" چون قرار نیست دیگه اونا رو ببینیم. هیچ وقت. کی قراره این رو تو مغزت فرو کنی؟» لوکریس تواچ وسط مغازه ایستاده بود. تکه کاغذی را در دست های مشت شده اش، می فشرد و از عصبانیت می لرزید. فرزند کوچکش هم رو به رویش ایستاده بود و با خوش رویی به او نگاه می کرد.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
تقریبا ساعت نه بود که میشیما و لوکریس هم زمان به مغازه برگشتند. آنها
از در پشتی عبادتگاه قدیمی که اکنون مغازه خودکشی نام داشت، وارد
شدند. فرزند کوچکشان، که گوشهایش توسط هدفون بسته شده بود، ورود
آنها را متوجه نشد. پدر ومادرش به وضوح میشنیدند که آهنگی شاد و
امید دهنده در حال پخش است.
آلن، زیرلب با خود زمزمه میکرد و اطراف مغازه می چرخيد.
برای خوشحال بودن به چیز خاصی نیاز نیست، هیچ چیز خاصی.
پسرموفرفری، با انگشتان دست چپ خود بشکن میزد وکیسه های
شانس را زیر پنجره میچپاند. با دست راستش، شیشه های اسید را برمیداشت و به طرف سطلهای آبی که قبلا لوكریس برای تمیز کردن زمین از آنها استفاده کرده بود می انداخت. از هردوتا، یکی داخل سطل می افتاد و در آب سمی، حل میشد.
به چیزی نیازنیست. . .
میشیما در گوش لوکریس زمزمه کرد. »اون داره چی کار میکنه؟«
او جواب داد. »اون داره با توجه به مقدار بی رنگ بودنشون، حدس میزنه
که کدوم شیرینیها سیانور دارن و اونا رو دور میندازه.
کتاب مغازه ی خودکشی صفحه ۷۳