قیمت پشت جلد: 1200000 ریال
قیمت برای شما:
948,000 ریال
21 درصد تخفیف
تاریخ بروزرسانی: يکشنبه 8 بهمن 1402
توضیحات
بی نام پدر داستان زندگی یکی از بدنامترین و فاسدترین تیمسارهای رژیم شاهنشاهی است. کسی که عامل مستقیم انگلیس ، موسس انجمن بهایی، عامل سرکوب کردها و قاچاق مواد مخدر درسراسر ایران است . یکی از شخصیتهای کتاب او را «یک اژدها » میداند و شخصیتی دیگر او را فاسق و کافر معرفی می کند. کتاب بی نام پدر توسط میثم موسویان و در قالب داستان و رمان توسط انتشارات جمکران به چاپ رسیده است.
شروع کتاب بی نام پدر:
سربازها لندرورم را قبل از حرکت خوب و تمیز شسته بودند. کنج و زاویهها را با کنف نم دار، درز لاستیکهای پهن را، با سوزنی تیغ گون و کفیهای زیر پای چرم را با دستمال ابریشمی یزدی و صابون مراغه سابیده بودند.طوری که وقتی در سایهی یک درخت صنوبر پیر گذاشتیمش و از سینهی تپه کچلی کشیدیمش بالا برق تمیزی اش از آن بالا چشم را میزد
انگلیسیها همه چیزشان سر قاعده و درست و درمان است بوی ماشین بعد از ۲ سال هنوز هم همان بوی نوی کارخانه است آنهم ۲ سال کار زیر برق آفتاب و برف و باران و برف و بر بیابان...
ویدئو معرفی و مشخصات کتاب بی نام پدر را مشاهده نمایید:
در صفحه 43 کتاب می خوانیم:
تا حالا شده یکبار این شهریها به دادمان برسند توی جنگل خودمان هم نباید راحت باشیم ما که هیچوقت واقعاً کاری به کارشان نداشتهایم حتی اگر از سرما توی جنگل جان بدهیم حاضر نیستیم حتی ۱ پیت نفت از کسانشان بگیریم کاری هم به کارمان نداشتهاند ما را ول کردهاند به حال خودمان چه بغدادی ها چه تهرانیها اصلا معلوم نیست ما زیر بلیط کدامشانم... حتی وقتی اسلحه به دستمان گرفتیم کاری به کارمان نداشتهاند حتی اگر به ما مشکوک هم شده باشند جرات نمیکنند جلو بیایند و سؤالی کنند ما ۱ ملت بدبخت رها شدهایم ...به این عهد و پیمان که تابحال نرفتهایم جلوی ماشینهایشان یا پاسگاههای شان یا هر خرابشده ای که دارند روز روشن ماهدشت و سردشت جلویشان را نگرفته بودیم بااینکه از ما برمیآید
تیزر کتاب بی نام پدر را در ویدئو زیر مشاهده نمایید.
:حبس و خلاص (ما که در جنگل بودیم):
زندان عدلیه جای نموری است؛ یک راهرو و دو اتاق تاریک تودرتو. کف موزاییک و یک ظرف برای تخلیه همان گوشه اتاق آخر... اینجا که عدلیه نیست، بازداشتگاه رکن دو است ... رکن دو یعنی چی؟ ... یعنی حسابت با کرام الكاتبين است ... رکن دو ارتش یعنی دیگر با پای خودت بیرون نمی روی... بیشتر وقت ها همه ما اینجا توی راهرو نشسته ایم ... داستان ما طولانی است، می خوای شما اول داستانت را تعریف کنی؟... اینکه دیروز به اینجا آمده، همان طور مات نگاه می کند به جلو... نگاهش آدم را یک جورهایی یاد جنگل می اندازد... یاد چوپی و عروسی... ولش کن... با او حرف نزن ... می فهمی داری با کی حرف می زنی؟... مافوقش را زده... کارش زار شده ... وای خدای من نمیدانم چرا ما را انداخته اند اینجا کنار یک ارتشی که مافوقش را به قصد کشت زده ... نفهم جان ! او را انداخته اند پیش ما... ما که کاری نکرده ایم ... بس کن، کاری است که شده ... آخر، من زن و بچه دارم ... من هم دارم ... کی ندارد؟ ... زندانی جدید همان طور مات ماه می کند رو به جلو... دیوانه است؟...
صفحه 165 کتاب بی نام پدر
داستان کتاب بی نام پدر در مورد یک تیمسار فاسد می باشد که به قلم زیبای اقای موسویان به رشته تحریر درامده است